پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

◕‿◕ پارسا قصه هایی از لبخند خدا◕‿ ◕

سالگرد ازدواج

       شنبه  1392/9/23       امشب ششمین سالگرد ازدواج من وبابا محمده منم که تازه از سفر برگشتم تنها تونستم یه جشن کوچک در کنار هم بگیرم. ...
17 دی 1392

گردش

      سه شنبه    1391/11/10      امروز صبح بعد از بیدار شدن از خواب تصمیم گرفتیم که به گردش بریم .بابایی تا حدی مخالف بود چون می گفت هوا ابریه ولی مامان اصرار داشت که بریم البته منم با مامان راضی بودم.      پس به خاطر رای بیشتر به این گردش رفتیم .     مامان می گه اواسط راه بود که پسر گلیمون(من) مارا برای یه کار اضطراری متوقف کرد . اینم عکسی از اون منظره البته لازمه که بگم این اولین باری بود که گل پسر در بیرون آبیاری انجام ما دادند         بعد از اون دوباره به راه افتادیم وبه یه جای نسبتا سبز رسیدیم...
17 دی 1392

دریا و یه عالمه لاک پشت و خرچنگ شنی

      جمعه  1392/9/29       امروز صبح ساعت 7:30 دقیقه از خواب بیدار شدیم به رستوران شیرینو رفتیم وبعد از اون با هم به کنار دریا رفتیم.امروز برای اولین بار پسر گل من با سطل شنش بازی می کرد واینطور به نظر میومد که از این کار واقعا لذت می بره .اون با شابلون هایی که داشت با همکاری منو بابایی یه عالمه خرچنگ و لاک پشت ساخت. ...
16 دی 1392

پارسا در سرزمین عجایب

برید کنار من دارم میام          آلاد هم با ما اومده بود دیگه آراد هم خسته شده بود... آخه پارسا همه اسباب بازی ها را سوار شده بود حتی گاها بعضی از اونهارو دوبار   ...
15 دی 1392

تولد پارسا

      پنج شنبه   1392/8/23      امروز تولد پسر گل منه ومصادف شده با شهادت امام سوم ما امام حسین (ع).به همین خاطر امسال مجبور شدیم تا چند روزی جشن تولد گل پسرمو به تعویق بندازیم.       ولی عزیز مامان بازم تولدت مبارک. ...
15 دی 1392

جشن کودک

      امروز وقتی پارسا وبابایش دوتایی خوابیده بودند منم اتاقو با عروسکای پارسا تزیین کردم ویه جشن خانوادگی با هم دیگه در کنار هم گرفتیم.  
29 آبان 1392