بدون عنوان
قبول باشه عزیز مامان
جمعه 1392/4/28 امروز ظهر در حالیکه تلویزیون روشن بود پارسا به همراه بابایی شروع کردند به نماز خوندن ولی ناگهان در رکعت دوم در حالیکه در رکوع بودند اتفاق عجیبی افتاد پارسا شروع کرد به زدن آهنگ کارتون فوتبالیستها که در حال پخش بود . ...
نویسنده :
مامان
3:54
اومدن به خونه
1389/8/23 بعد از دو روز بابایی دنبال منو مامان و مادر جون اومد وما رو از بیمارستان به خونه مادرجون آورد،مامان خیلی دوست داشت که برای اولین بار ما به خونه ی خودمون بریم ولی خونه ی ما خیلی دور بود _شهرستان جم در استان بوشهر مامان میگه اونجا یه جاییه بین شیراز و عسلویه _ پدرجون وخاله منتظر ما بودند یه بع بعی سفید تپل هم اونجا بود که سرشو بریدند _گفتند اینو برای ورود منو مامان سر بریدند _ همون وقت بود که مامان گفت چه جالب امروز روز عیدقربان عرباست یعن ی 9 ذی الحجه . ...
نویسنده :
مامان
19:19
بای بای
1390/1/28 وای خدای من اون وقتی می خواست به همراه مادرجون به حمام بره برای اولین بار در حالیکه می خندید دستای کوچیک ونازنازیشوتکون می داد و بای بای می کرد. ...
نویسنده :
مامان
11:42
خوابیدن جیگر طلا
شنبه 1392/3/11 امشب یدفعه دیدیم صدای جیگر طلای مامان نمییاد هرچی هم صداش زدیم صدایی ازش نیومد وقتی رفتیم توی اتاقش دیدیم بهتره گل پسر با لباس خواب بخوابی ...
نویسنده :
مامان
10:18
قبل از عمل
شنبه 1392/3/11 بدون شرح مامان خجالت نکش درست می شه ...
نویسنده :
مامان
10:16
ولنتاین
چهارشنبه 1391/11/25 امروز یکی از قشنگ ترین روزای خداست ولنتــــــــــــــاین روز عشــــــــــــق گل پسرم ای...
نویسنده :
مامان
2:12
روز پدر
جمعه 1392/3/3 امروز روز پدر،من وپسر گلی هم برای بابایی کیک درست کردیم و سعی کردیم با چند شاخه گل وهدیه نقدی از یکم زحمات بابایی قدردانی کنیم. البته پارسا طاقت نداشت ویکی از هدایارو توی اون فاصله ای که اماده می شدیم افتتاح کرد و دوتا از برگای کیک وخورد.البته مامانی نوش جونت. ...
نویسنده :
مامان
8:02